نوشته شده توسط : حامد

بیاین ادامه مطلب کارتون دارم

 



:: بازدید از این مطلب : 450
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد

 

 

چقدر سخته که عشقت روبه روت باشه ، نتونی هم صداش باشی

چفدر سخته که یک دنیا بها باشی، نتونی که رها باشی

چقدر سخته که بارونی بشی هر شب، نتونی آسمون باشی

چقدر سخته که زندونی بمونی بی در و دیوار نتونی همزبون باشی

چقدر سخته ...


چه بدبخته قناری که بخونه اما رویاش حس بیرونه

چه بدبخته گلی که مونده تو گلدون غمش یک قطره بارونه



چقدر سخته که چشمات رنگ غم باشه ولی ظاهر پر از خنده !

چقدر سخته که عشقت آسمون باشه ولی آسون بگن چنده ؟!

چقدر سخته کلامت ساده پرپر شه نتونی ناجیش باشی

چقدر سخته که رفتن راه آخر شه ، نتونی راهیش باشی

چقدر سخته تو خونه ات عین مهمون شی ،  بپوسی خسته ویرون شی

چقدر سخته دلت پر باشه ساکت شی ولی تو سینه داغون شی

چقدر سخته که یک دنیا صدا باشی ولی از صحنه ی خوندن جدا باشی !

چقدر سخته که نزدیک خدا باشی ولی غرق ادا باشی

 



:: بازدید از این مطلب : 450
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد

دوباره شب،دوباره طپش اين دل بي قرارم.

دوباره سايه ي حرف هاي تو که روي ديوار روبرو مي افتد.

دلم مي خواهد همه ي ديوارها پنجره شوند و من تو را ميان چشمهايم بنشانم.

دوباره شب،دوباره تنهايي و دوباره چشمهای خیس من.

دوباره شب،دوباره ياد تو که اين دل بي قرار را بيدار نگه داشته.

دوباره شب،دوباره تنهايي، دوباره سکوت، دوباره من و يک دنيا خاطره...

در ميان اين همه صورتكهاي فريب ،

به باور اينكه شانه هايت پناهگاهي مطمئن براي دردهايم است ،

چشمانم را بستم تا به شانه هاي مهربان تو تكيه زنم و راه بپيمايم .

اما تو !!!

بي توجه به كسي كه با ديدگاني بسته و

به پاس اعتماد به تو با همه شوق به سويت مي آيد ، رفتي

و من به جاي لمس شانه هاي تو ،

سنگيني سنگفرش خيابان را احساس كردم . . .

 



:: بازدید از این مطلب : 463
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : | نظرات ()

صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 7 صفحه بعد